مرحوم شیخ محمد حسین زاهد(رحمه الله) با اینکه زندگی سادهای داشت و شاید به سختی زندگی خود را تامین میکرد ولی از مردم پول قبول نمیکردند، حتی یک زمانی، خیلی نان و آرد کم شده بود به طوری که فقط پولدارها میتوانستند نان تهیه کنند، یک شب درِ منزل ایشان را زدند، مرحوم شیخ محمد حسین زاهد(رحمه الله) شخصا آمدند دیدند یک شخص باربری یک کیسه آرد به دوش گرفته و برای ایشان آورده است. آن شخص گفت: این را یکی از تجار برای شما هدیه فرستاده است لذا خواهشمند است که شما به نانوائی بدهبد تا برای شما نان درست کنند، ایشان فرمودند: من و همسرم دو نفر هستیم، بالاخره یک چیزی گیرمان میآید که بخوریم، این را ببر به محتاجان و فقیران بده.
طبع بلند و عزت نفس مرحوم شیخ محمد حسین زاهد(رحمه الله) به حدی بود که اگر کسی برای ایشان وجوهات میآورد میفرمودند: بدهید به آقای (آیت الله العظمی) شاه آبادی و یا به دیگران، در حالی که میتوانستند مثل روال عادی و با هماهنگی با مراجع تقلید مقداری از این وجوهات را صرف طلاب و مقداری را هم خود به عنوان مدرس یا موارد دیگر استفاده کنند، ولی با درآمد مختصری که داشتند روزگار را میگذراندند.
حضرت آیت الله مجتهدی (رحمه الله) مکرراً برای طلاب میفرمودند که مرحوم شیخ محمد حسین زاهد (رحمه الله) خودشان میفرمودند: روزی ماست خریدم و به خانه رفتم دیدم همسرم اشکنه درست کرده است. به او گفتم یا ماست را الان بخوریم و اشکنه را بگذاریم برای شب و یا اشکنه را الان بخوریم و ماست را برای شب بگذاریم.
همچنین آن مرحوم میفرمودند: در اوایل ازدواج ما، یک زنی گیر ما آمد که این خیر ندیده هرشب به ما میگفت بلند شو و به فکر تهیه شام باش، من به او میگفتم کار دارم من طلبه هستم درس دارم، او هم دید به کار ما نمیخورد لذا طلاق گرفت و رفت، تا اینکه پس از مدتی پیرزنی برای ما جور کردند و خوشبختانه این با ما میسازد و گاهی که آبگوشت درست میکند وقتی که آبش را میخوریم میگوید من سیر شدم من هم میگویم سیر شدم و گوشت را برای یک وعده دیگر میگذاشتیم.
حضرت استاد(رحمه الله) میفرمایند: چون در آن زمان وضع مالی افراد بسیار ضعیف بود لذا این مسئله را نمیتوان بخل دانست چرا که ایشان نمیخواستند از بیت المال استفاده کنند لذا با همان درآمد اندک قناعت کرده و این طور زندگی میکردند. ایشان خیلی زاهدانه میزیستند، یکبار میفرمودند: روزی بر سر سفره نشستم دیدم علاوه بر غذا، چند خیار هم کنار سفره است، به همسرم گفتم هنوز خیار آخوندخور نشده است میخواستی صبر کنی قدری ارزان شود( منظور ایشان این بود که هنوز خیار به اندازه وفور و کافی در دسترس مردم نیست که همه مردم استفاده کنند و نوبت به ما روحانیون برسد.)
حضرت استاد میفرمودند که در آن زمان شخصی به نام شیخ علی منتظری بود، ایشان نقل کردند: روز عیدی بود که صبح زود به مسجد جامع برای درس خدمت مرحوم شیخ محمد حسین زاهد(رحمه الله) رفتیم، ایشان مشغول خواندن دعای صباح آن هم از حفظ بودند و مثل ابر بهاری گریه میکردند که قابل توصیف نبود و هر کس از شاگردان که میآمد و سلام میکرد ایشان ضمن جواب با دست اشاره میکردند که بنشین، تا اینکه دعایشان تمام میشد و شروع به درس میکردند. آن مرحوم اعتنایی به نَفس و خواهشهای آن نمیکرد و من مکرر میدیدم که از ایشان سئوالی میکردند و اگر مختصری تردید داشتند میفرمودند: نمیدانم، باید مراجعه کنم یا اگر کسی از علماء در نزدش حاضر بود در مقابل سئوال کننده از آن عالم میپرسید و از نفس خود اطاعت نمیکرد.
به علت طولانی بودن این قسمت آنرا در چند پُست مینویسیم تا حالت وبلاگی خود را از دست ندهد
زندگینامه حاج شیخ محمد حسین زاهد از زبان آیت الله مجتهدی(قسمت 1)
زندگینامه حاج شیخ محمد حسین زاهد از زبان آیت الله مجتهدی(قسمت 2)
زندگینامه حاج شیخ محمد حسین زاهد از زبان آیت الله مجتهدی(قسمت4)